دلنوشته 4

بچه كه بودم زندگي را در لذت خوردن يك بستني كيمي ميديدیمو
يك بعد از ظهر گرم بلند تابستان با بازيهاي كودكانه لي لي و قايم باشك
هيجان قايم شدن و اينكه يكي پيدات كنه
حيف 
نمي دانستم كه زماني بزرگ خواهم شد و آن قدر در پستوهاي پيچ در پيچ زندگي گم مي ميشوم كه ديگر هيچ كس نمي تواند مرا پيدا كند حتي خدا....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 17 تير 1394برچسب:, | 1:43 | نویسنده : زهره |

لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • کمیاب98